تاريخ : 8 / 4 / 1392 | 7:53 | نويسنده : قربانی

اینجا کتاب خانه من است .یعنی خانه من .....

قفسه های مستعطیل شکلی که کنار دیوار چیده شده اندحجم زیادی ازمرادربرگرفته اند.ومیزهایی که صندلی های روبروی هم را به دور هم جمع  کرده اند. این هاهمه تزئینات خانه من است .ومن که ساکت وآرام روی قفسه ها منتظرم تاکسی دستهایش رادرروشنی دست هایم بگذارد.

این جاساکت است وسکوتش جان می دهد برای تجربه ودیدن دنیای جداازاین دنیای تکراری روزانه .

من حرفها می زنم واز تمام آنچه می دانم ،ازتمام وجود باهمه آنهایی سخن می گویم که به من وبه وجودشان فکر می کنند

من باتو سخن می گویم که به خودت فکر می کنی . می خواهم هردوبه توفکرکنیم تااندیشه های روشنی دروجودهردوی مان توامان رشد کندواحساس بالغ شدن درحیط ی پهناور هستی درزلال اندیشه ات معنایابد.

کلمه هایم راز همان چیزهاییست که درسینه توست.                                   

    

جمله هایم به خط خط نگارش افکارواندیشه ونگاه توست.

وراهی که می روم نه کوچه ای بن بست که خیابانی است پهناور وراهی است وسیع که انتهایش خودتویی اماوقتی که ازدریچه ی تاریکی به فصلی ازروشنایی رسیده ای .

با من بمان که من خود توهستم.بامن بمان که من باتومعنا می شوم ودرمن حرف بزن که من برای تو آفریده شده ام برای گفتن وبرای شنیدن آنچه تو می خواهی

نویسنده :آمنه جعفری جوکار